- بد فعال
- بد فعل بد عمل بد کردار، گزند رسان موذی
معنی بد فعال - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
عمل بد فعال بد فعلی
بد پوی بد کنش گلنده (به زن بد فعل گویند برهان) بد عمل بد کردار بد فعل، گزند رسان موذی
بداندیش بدخواه، بدگوی مقابل نیکو سگال
بد پندار بد برداشت بد گمان بد گمان
بد کردار
بد روزی بد پیشه کسی که معیشت او فراخ نباشد بد روزگار بد روزی، بد پیشه فاسق
عمل بد فعل بد فعالی
Overactive
гиперактивный
überaktiv
гіперактивний
nadaktywny
hiperativo
iperattivo
hiperactivo
hyperactif
hyperactief
มีการเคลื่อนไหวมากเกินไป
hiperaktif
مفرطٌ في النّشاط
अति सक्रिय
היפראקטיבי
과잉 활동적인
aşırı aktif
kupita kiasi
অতিরিক্ত সক্রিয়
زیادہ فعال
پراشیده
اسب موذی که بد شواری آنرا نعل کنند، اسب بدسم که بزودی لغزد
بد کار بد کار
بدعمل، بدکار، بدکردار